دختر شهرستانی

این جا زندگی منه با دختر شهرستانی

دختر شهرستانی

این جا زندگی منه با دختر شهرستانی

شماره ۵

بی حوصله تر از همیشه نگاهت با حوصله ام می کند نمی دانم چگونه عاشق می شوم عاشقم کن عاشقم کن که عاشقان لیاقت بهشت دارند در بی عشقی فراق تو در دوزخم می سوزم  

 

خیلی وقته همدیگرو ندیدم نه نمی دونم چن روزه ولی حالا که دختره حوس نوشتن زده بسرش چرا که نه  

 

یه داستان هستش نمی دونم دختره چرا دوسش داره شما بخونین شاید فهمیدین  

 

 


عاقبت راستگویی

     روزی طفلی  برای طلب علم راهی سفر شد ؛ مادرش به او سفارش کرد  : ((دروغ فرزندم!زیرا نجات ورهایی در راستگویی است واگر غیر از آن باشد ، هلاکت و نابودی است . سپس مادرش به او 100 دینار داد. آن طفل به سوی صحرا رفت .

    در راه باتعدادی از دزدان برخورد کرد.سارقین به او گفتند :(( آیا همراه خود پولی داری؟ گفت : (( بله ! صد دینار به همراه من است. سارقین از حرف ها ی کودک تعجب کردند! پیش خود گفتند ، مردم هر وقت سارقین را می بینند اموالشان را مخفی می کنند و می گویند: (( نزد ما هیچ پولی نیست . به همین خاطر او را نزد رئیس شان بردند.

   رئیس دزدان به او گفت : (( چرا به ما دروغ می گویی که پولی به همراه خود داری ؟آن کودک گفت: (( من به شما دروغ نگفتم ، این ها اموال من هستند ؛ سپس پولی که داشت نشان داد . رئیس گفت : (( پسرم چرا دروغ نگفته ای ؟ )) کودک گفت: (( مادرم نیز مرا به راستگویی دعوت نموده ، من هم هیچ وقت دروغ نمی گویم زیرا در هر کار از مادرم نا فرمانی نمی کنم.)) 

     سپس آن مرد گریه کرد و گفت : (( این پسر می ترسد دروغ بگوید و مادرش بر  او خشم کند . در حالی که من از خشم خداوند نمی ترسم ! فرزندم من نیز از تو درس بزرگی گرفتم.))   


 

داستان دختره عشقش    

با یک شکلات شروع شد . من یک شکلات گذاشتم کف دستش . او هم یک شکلات گذاشتم توی دستم . من بچه بودم ، او هم بچه بود . سرم را بالا کردم . سرش را بالا کرد . دید که مرا می شناسد . خندیدم . گفت : « دوستیم ؟» گفتم :«دوست دوست» گفت :«تا کجا ؟» گفتم :« دوستی که تا ندارد » گفت :«تا مرگ؟» خندیدم و گفتم :«من که گفتم تا ندارد» گفت :«باشد ، تا پس از مرگ» گفتم :«نه ،نه،گفتم که تا ندارد». گفت : «قبول ، تا آن جا که همه دوباره زنده می شود ، یعنی زندگی پس از مرگ. باز هم با هم دوستیم. تا بهشت ، تا جهنم ، تا هر جا که باشد من و تو با هم دوستیم .» خندیدم و گفتم :«تو برایش تا هر کجا که دلت می خواهد یک تا بگذار . اصلأ یک تا بکش از سر این دنیا تا آن دنیا . اما من اصلأ تا نمی گذارم » نگاهم کرد . نگاهش کردم . باور نمی کرد .می دانستم . او می خواست حتمأ دوستی مان تا داشته باشد . دوستی بدون تا را نمی فهمید .

×××

گفت : «بیا برای دوستی مان یک نشانه بگذاریم» . گفتم :«باشد . تو بگذار» . گفت :«شکلات . هر بار که همدیگر را می بینیم یک شکلات مال تو و یکی مال من ، باشد ؟» گفتم :«باشد»

هر بار یک شکلات می گذاشتم توی دستش ، او هم یک شکلات توی دست من . باز همدیگر را نگاه می کردیم . یعنی که دوستیم . دوست دوست . من تندی شکلاتم را باز می کردم و می گذاشتم توی دهانم و تند تند آن را می مکیدم . می گفت :«شکمو ! تو دوست شکمویی هستی » و شکلاتش را می گذاشت توی یک صندوق کوچولوی قشنگ . می گفتم «بخورش» می گفت :«تمام می شود. می خواهم تمام نشود. می خواهم برای همیشه بماند»

صندوقش پر از شکلات شده بود . هیچ کدامش را نمی خورد . من همه اش را خورده بودم . گفتم : «اگر یک روز شکلات هایت را مورچه ها بخورند یا کرم ها ، آن وقت چه کار می کنی؟» گفت :«مواظبشان هستم » می گفت «می خواهم تا موقعی که دوست هستیم » و من شکلات را می گذاشتم توی دهانم و می گفتم :«نه ، نه ، تا ندارد . دوستی که تا ندارد.»

×××

یک سال ، دو سال ، چهار سال ، هفت سال ، ده سال و بیست سال شده است . او بزرگ شده است . من بزرگ شده ام . من همه شکلات ها را خورده ام . او همه شکلات ها را نگه داشته است . او آمده است امشب تا خداحافظی کند . می خواهد برود آن دور دورها . می گوید «می روم ، اما زود برمی گردم» . من می دانم ، می رود و بر نمی گردد .یادش رفت به من شکلات بدهد . من یادم نرفت . یک شکلات گذاشتم کف دستش . گفتم «این برای خوردن» یک شکلات هم گذاشتم کف آن دستش :«این هم آخرین شکلات برای صندوق کوچکت» . یادش رفته بود که صندوقی دارد برای شکلات هایش . هر دو را خورد . خندیدم . می دانستم دوستی من «تا» ندارد . مثل همیشه . خوب شد همه شکلات هایم را خوردم . اما او هیچ کدامشان را نخورد . حالا با یک صندوق پر از شکلات نخورده چه خواهد کرد ؟؟


شماره ۴

ببخشید چن روزی نیومدم دختره بد جور مریض بود خیلی خیلی  یه ویروسه تو منطقه شایع شده بود دخترهم گرفت بیچاره سردرد و........ دچاره شده بود. 

 

 

بیچاره ..... 

  

 

 

پست امروزم کوتاه یه مطلب می زارم نظر یادتون نره . 

 

 

 

 دلایل عاشق شدن از نظر علم 

 

 

 مغر توسط مجموعه ای از مواد شیمیایی اثر بخش، ما را در دام عشق گرفتار می آورد. تـصور بر این است که در حال گزینش شریکی برای خود هستیم، در حالی که ممکن است طعمه ای دلباخته برای دام دوست داشتنی طبیعت بیش نباشیم.

آنگونه که شما تصور میکنید نیست…

روان پژوهان نشان داده اند در حدود ۹۰ ثانیه تا ۴ دقیقه زمان لازم است تا شما درباره عشق کسی تصمیم گیری نمایید.
تحقیقات گویای این مطلب میباشند:

%۵۵ از طریق زبان جسمانی علاقه پدید می آید
%۳۸ از طریق لحن صدا و سرعت سخن گفتن
فقط %۸ از طریق گفتگو عاشق میشوند

۳ مرحله عشق
روانشناسان برای عشق سه مرحله پیشنهاد نموده اند: شهوت، مجذوبیت و تعلق. هر کدام از این مراحل بدلیل وجود هورمونها و مواد شیمیایی خاصی ایجاد میشوند.

مرحله ۱: شهوت

این اولین مرحله عشق بوده و در هر دو جنس زن و مرد بدلیل وجود هورمونهای جنسی استروژن و تستسترون پدید می آید.

مرحله ۲: مجذوبیت

زمانی شگفت انگیز، هنگامیکه به عشقی حقیقی مبتلا شده اید و بسختی میتوانید به دیگران فکر کنید. دانشمندان بر این باورند که سه انتقال دهنده عصبی اصلی در این مرحله دخیل میباشند: آدرنالین، دوپامین و سروتونین

آدرنالین

مر احل ابتدایی علاقمندی به یک فرد باعث فعال شدن واکنشهای استرس زا و افزایش سطح آدرنالین و کرتیزول در خون می گردد. این فرآیند تاثیر فریبنده ای در فرد ایجاد میکند: وقتی او را برای اولین بار می بینید بدنتان عرق می کند، قلبتان سریعتر میتپد و دهانتان خشک میگردد.

دوپامین
یک زوج تازه ازدواج کرده تحت معاینه مغزی قرار گرفتند و مشخص گردید که میزان سطح دوپامین که نوعی انتقال دهنده عصبی بشمار میرود در آنها بالا است. این هورمون از طریق رهاسازی حس شدیدی از لذت، باعث تحریک میل و رغبت در شخص میگردد. این دقیقاً همان تاثیری است که بعد از مصرف کوکائین در مغز بوجود می آید!

نتایج آزمایشات دال بر وجود مقدار قابل توجهی از دوپامین در اغلب زوجین میباشد: افزایش انرژی، کاهش نیاز به خواب و غذا، حواس متمرکز و لذتی مطبوع در کوچکترین جزئیات رابطه.

سروتونین

و در انتها سروتونین، یکی از مهمترین هورمونها، که باعث میگردد بسیار زیاد به معشوقتان فکر کنید.

آیا عشق شیوه تفکرتان را تغییر می دهد؟

در یک بررسی علمی مشخص شد که در مراحل اولیه ایجاد عشق ( مرحله مجذوبیت ) نحوه فکر کردن دچار دگرگونی شگرفی می شود. از بیست زوج جوان که ابراز علاقه بسیار شدیدی نسبت به هم می نمودند، دعوت بعمل آمد تا مشخص گردد که آیا مکانیزم تفکر دائمی به معشوق در مغز با مکانیزمی که باعث بروز اختلال وسواس فکری-عملی میشود ارتباطی دارد یا خیر.

با تحلیل نمونه های خونی گرفته شده معلوم گردید که میزان هورمون سروتونین در زوجهای جوان با سطوح پایین این هورمون در بیماران وسواس فکری-عملی برابری میکند.

عشق نیاز به ناپیدایی دارد

افرادی که بتازگی عاشق هم شده اند صورتی خیالی، شاعرانه و ایده آل به شریک زندگیشان می بخشند، محاسنشان را بزرگ نمایی نموده و عیوبشان را می پوشانند.
همچنین زوجهای جوان، خودِ رابطه را نیز متعالی جلوه می دهند و تصور میکنند که رابطه شان از هر زوج دیگری صمیمی تر و زیباتر است. روانشناسان معتقدند که ما به چنین نگرش خالصانه ای نیازمندیم. این نگرش باعث میگردد، تا زمان وارد شدن به مرحله بعدی عشق، یعنی تعلق، در کنار یکدیگر باقی بمانیم.

مرحله ۳: تعلق

تعلق ضمانتی است که زوجین را متعهد میکند برای بچه دار شدن و پرورش آنها به اندازه کافی در کنار هم زندگی کنند. دانشمندان تصور میکنند که دو هورمون اصلی در رابطه با ایجاد حس تعلق دخیل هستند: اکسیتوسن و واسوپرسین.

اکسیتوسین – هورمون نوازش

 این هورمون احتمالاً حس تعلق را عمیق تر نموده و باعث میگردد زوجین بعد از اتمام رابطه زناشویی بیش از پیش نسبت به هم احساس نزدیکی کنند. مطابق با این نظریه، هر قدر زوجین بیشتر رابطه برقرار کنند، پیوستگی و صمیمیت بین آنها نیز بیشتر خواهد شد. اکسیتوسین هنگام زایمان نیز ترشح شده و به ایجاد پیوند عاطفی قوی بین مادر و کودک، کمک شایانی می نماید. یکی دیگر از وظایف این هورمون خروج اتوماتیک شیر از سینه مادر در هنگام گرسنگی کودک است.

یک استاد روانشناسی نشان داد که اگر ترشح طبیعی هورمون اکسیتوسین در گوسفندان و موشها متوقف شود، آنها تازه متولدین خود را پس خواهند زد.
بطور عکس، تزریق اکستوسین به موشهای ماده ای که هیچگاه رابطه جنسی نداشتند، باعث دوستی کردن آنها با نوزادان موشهای دیگر گردید. موشهای ماده این نوزادان را گونه ای مراقبت میکردند که گویی متعلق به خودشان است.

واسوپرسین

واسوپ

 

شماره ۳

امروز نمی دونم دختره بهش خوش گذشت یا نه تلخیه نگاهش تبدیل به یه نسکافه با شکر شد یا نه همینو میدونم که برای اولین بار از یه نمره کم گرفتن گریه نکرد باز جای شکرش باقیه.نمره کمش ۱۸ بود توی درس زبان باور کنید اگه دختر خودش نبود اشکاش توی کلاس سیل به پا می کرد از معلم زبانش زیاد خوشش نمیاد چون وقتی نوزده خورده ای میشه براش حکم صفر داره ولی وقتی مبینا (دوست دختره)۱۹ خورده ای می شه براش حکم بیستو داره عجب زمونه ای ای خدا . 

دختره خوشحاله چون می خوان فردا ببرنش سینما از طرف مدرسه فیلم ملک سلیمانو ببینه. به نظر برای یه استراحت بدک نیست نه ! 

دختره عادت داره اگه نا حقی باشه از خودشو دوستاش دفاع کنه یادم میاد امروز می گفت ما بیشتر از مدارس تیز هوشان درس می خونیم  اما باید توی گرمای ۴۵ درجه با مانتو وشلوار بازی کنیم آخه به نظرتون میشه تو این دما با گونی هایی به نام مانتو ورزش کرد. 

 

دختره از اینایی که دوست داره تجسس کنه مخصوصا راجب پسرا نمیدونم چرا ولی همیشه میشینه از دوستاش راجب خواستگاراشون می پرسه خوشبختانه همشون خواستار دارن دختره قصه ما روحش لطیفه ولی ولی احساس می کنه یه هاله سیاه دورشو گرفته اونم بد جور که هیچ کس نمی بینش نه لبخند قشنگشو نه چشماشو فقط دماغ گندشو می بینن . دختره می گه: 

اون هاله سیاه نیست که دورمو گرفته این مماغمه که ولم نمی کنه. 

اینم دماغش: 

 

 

دختره کمترین پول موبایل براش میاد ۱۰۰۰ تومن در مقاییه با دوستاش.......(خودتون می دونین) 

چون عادت کرده خودوشو وابسته به این چیزا نکنه چرا چون دنبال درسر نیست(البته این مطلب به این معنا نیست که هر کسی که پول موبایلش زیاده اینطور یا اونطوره سوء تفاهم نشه)دروغ می گم همه دخترای ایرانی بیشتر میانگین خوندن کتاب که آبرومون تو دنیا رفته میانگین اس مس شون بالاس نه ! 

 


حقیقت تلخ درباره خانوما  

تفاوتهای ریز آقایون و خانمهای ایرونی

سبیل:بعضی از مردان مانند هرکول پوآرو با سیبیل خوش تیپ میشوند. هیچ زنی وجود ندارد که با سبیل زیبا بنظر برسد.

اسامی مستعار:اگر سارا، نازنین، عسل و رویا با هم بیرون بروند، همدیگر را سارا، نازنین، عسل و رویا صدا خواهند زند. اگر بابک، سامان، آرش و مهرداد با هم بیرون بروند، همدیگر را گودزیلا، بادام زمینی، تانکر و لاک پشت صدا خواهند زد.

پرداخت صورتحساب میز:وقتی صورتحساب را می آورند، با اینکه کلا 15هزار تومان شده، بابک، سامان، آرش و مهرداد هر کدام 10 هزار تومان روی میز میگذارند. وقتی دختران صورتحساب را دریافت میکنند، ماشین حسابهای جیبی خود را بیرون می آورند.

پول:یک مرد 2000 هزار تومان برای یک جنس 1000 تومانی مورد نیازش می پردازد. یک زن 1000 تومان برای یک جنس 2000 تومانی که نیازی به آن ندارد می پردازد.

بگو مگوها:حرف آخر را در جر و بحث ها زنان میزنند. هر چیزی که یک مرد بعد از آن بگوید، شروع یک بگو مگوی دیگر خواهد بود

آینده:یـک زن تا زمانیکه ازدواج نکرده نگران آینده است. یک مرد تا زمانیکه ازدواج نـکرده هرگز نگران آینده نخواهد بود.

 

 

موفقیت:یــک مرد موفق کسی است که بیشتر از آنچه هـمــسرش خرج میکند درآمد داشته باشد. یک زن موفق کسی است که بتواند چنین مردی را پیدا کند.

ازدواج:یک زن به امید اینکه شوهرش تغییر کند با او ازدواج میکند،ولی تغییر نمیکند. یک مــرد به این امید با همسرش ازدواج میکند که تغییر نکند، ولی تغییر میکند.

روابط:اول از همه، یک مرد یک رابطه را یک رابطه بحساب نمی آورد. وقتی رابطه ای تمام میشود، زن شروع به گریه نموده و سفره دلش را برای دوستان دخترش میگشاید و نیز شعری با عنوان "همه مردها نادانند" می سراید. سپس به ادامه زندگیش میپردازد. مرد هنگام جدایی اندکی مشکلاتش بیشتر است. 6 ماه پس از جدایی ساعت 3 نیمه شب یک پنجشنبه، تلفن میزند و میگوید: "فقط میخواستم بدونی که زندگیمو از بین بردی، هیچوت نمی بخشمت، ازت متنفرم، تو یه دیوانه ای، ولی میخوام بدونی باز هم یه فرصتی برامون باقی مونده." نام این کار تماس تلفنی "ازت متنفرم/عاشقتم" است که 99 درصد مردان حداقل یک بار آنرا انجام میدهند. برخی کلاسهای مشاوره ای مخصوص مردان برای رها شدن از این نیاز تشکیل میشود که معمولا تاثیری در بر ندارند.

بلوغ:زنان بسیار سریعتر از مردان بالغ میشوند. اغلب دختران 17 ساله میتوانند مانند یک انسان بالغ رفتار کنند. اغلب پسران 17 ساله هنوز در عالم کودکانه بسر برده و رفتارهای ناپخته دارند. به همین دلیل است که اکثر دوستی های دوران دبیرستان به ندرت سرانجام پیدا میکنند.

قهوه تلخ:فرض کنید چند زن و مرد در اتاقی نشته اند و ناگهان سریال قهوه تلخ شروع به پخش می شود. مردها فورا هیجان زده شده و شروع به خنده و همهمه میکنند، و حتی ممکن است ادای جهانگیر شاه دو لو را نیز درآورند. زنان چشمانشان را برگردانده و با گله و شکایت منتظر تمام شدنش میشوند.

 

 



دست خط:مردها زیاد به دکوراسیون دست خطشان اهمیت نمیدهند. آنها از روش "خرچنگ غورباقه" استفاده میکنند. زنان از قلم های خوشبو و رنگارنگ استفاده کرده و به "ی" ها و "ن" ها قوس زیبایی میدهند. خواندن متنی که توسط یک زن نوشته شده، رنجی شاهانه است. حتی وقتی می خواهد ترکتان کند، در انتهای یادداشت یک شکلک در انتها آن میکشد.
 



حمام:یک مرد حداکثر 6 قلم جنس در حمام خود دارد - مسواک، خمیر دندان، خمیر اصلاح، خود تراش، یک قالب صابون و یک حوله. در حمام متعلق به یک زن معمولی بطور متوسط 437 قلم جنس وجود دارد. یک مرد قادر نخواهد بود اغلب این اقلام را شناسایی کند.

خواروبار:یک زن لیستی از جنسهای مورد نیازش را تهیه نموده و برای خریدن آنها به فروشگاه میرود. یک مرد آنقدر صبر میکند تا محتویات یخچال ته بکشد و سیب زمینی ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خرید میرود. او هر چیزی را که خوب بنظر برسر می خرد.

بیرون رفتن:وقتی مردی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی برای بیرون رفتن حاضر است. وقتی زنی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی 4 ساعت بعد وقتی آرایشش تمام شد، آماده خواهد بود.

گربه:زنان عاشق گربه هستند. مردان میگویند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بیرون پرتاب میکنند.
 



آینه:مردها خودبین و مغرور هستند، آنها خودشان را در آینه چک میکنند. زنان بامزه اند، آنها تصویر خود را در هر سطح صیقلی بازدید میکنند -- آینه، قاشق، پنجره های فروشگاه، برشته کننده ها، سر طاس آقای زلفیان...

تلفن:مردان تلفن را به عنوان یک وسیله ارتباطی برای ارسال پیامهای کوتاه و ضروری به دیگران در نظر میگیرند. یک زن و دوستش می توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسیدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت دیگر با هم شروع به صحبت کنند.

آدرس یابی:وقتی یک زن در حال رانندگی احساس میکند که راه را گم کرده، کنار یک فروشگاه توقف کرده و از کسی که وارد است آدرس صحیح را میپرسد. مردان این را به نشانه ضعف میدانند. آنها هرگز برای پرسیدن آدرس نمی ایستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان میچرخند و چیزهایی شبیه این میگویند: "فکر کنم یه راه بهتر پیدا کردم،" و "میدونم که باید همین نزدیکی باشه، اون مغازه طلا فروشی رو میشناسم."

پذیرش اشتباه:زنان بعضی اوقات قبول میکنند که اشتباه کردند. آخرین مردی که اشتباهش را پذیرفته 25 قرن پیش از دنیا رفته است.
 


فرزند:یک زن همه چیز را در مورد فرزندش می داند: قرارهای دکتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزدیک و صمیمی، قرارهای رمانتیک، غذاهای مورد علاقه، اسرار، آرزوها و رویاها. یک مرد بطور سربسته و مبهم فقط میداند برخی افراد کم سن و سال هم در خانه زندگی میکنند.

لباس شیک پوشیدن:یک زن برای رفتن به خرید، آب دادن به گلهای باغچه، بیرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستی لباس شیک می پوشد. یک مرد فقط هنگام رفتن به عروسی و یا مراسم ترحیم لباس رسمی برتن میکند.

شستن لباسها:زنان هر چند روز یک بار لباسهایشان را میشویند. مردها تک تک لباس های موجود در کمد، حتی روپوش و اونیفرم جراحی هشت سال پیش خود را می پوشند و هنگامیکه لباس تمیزی باقی نماند، یک لباس کثیف بر تن نموده و کوه ایجاد شده از لباسهای چرک خود را با آژانس به خشک شویی منتقل میکنند.

عروسی:هنگام یاد کردن از عروسی ها، زنان در مورد "مراسم جشن" صحبت میکنند، مردان درباره "میهمانی های دوران مجردی."

اسباب بازی:دختران کوچک عاشق عروسک بازی هستند و وقتی به سن 11 یا 12 سالگی میرسند علاقه شان را از دست میدهند. مردان هیچگاه از فکر اسباب بازی رها نمیشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازی هایشان نیز گران قیمت تر و پیچیده تر میشوند. نمونه های از اسباب بازیهای مردان: تلویزیون های مینیاتوری و کوچک، تلفنهای اتومبیل، مخلوط کن و آب میوه گیری، اکولایزرهای گرافیکی، آدم آهنی های کنترلی، گیمهای ویدئویی، هر چیزی که روشن و خاموش شده، سر و صدا کند و حداقل برای کار کردن به شش باتری نیاز داشته باشد.

----------------------------------------------------------------------

بنظر من آقایون خیلی بهتر از اینی هستند که تشریح شد اما خانوما ؟؟؟؟؟


شماره ۲

امروز دختر فکش درد می کرد سره کلاس گریه کرد آخی حیونی درست موقعی که نمیتونست حرف بزنه به خاطر نگهدارنده های اورتدنسی معلم ادبیات میارس تا ازش درس بپرسه بیچاره دختر بعضی کلماتو اشتباه تلفظ می کرد و بچه ها بهش میخندیدن ..  

 

دختر نارحت نشد ولی ته دلش از تمسخر دیگرون یه جوری شدشما احتمالن حسه دخترو رو تا حالا داشتین نه !؟ 

 

دختر شهرستانی ما یه جوریه بر خلاف جاذبه انگار دنیا فقط منتظر رفتار اونه  تا عکسشو انجام بده گاهی اوقات پدرش میگه دخترم اونقدر تلخی که اگه تو یه کافه بزارنت به جای قهوه ها فروش می ری .دختره به من می گه چرا تلخم جوابش تو پیشونیمون نوشته اگه بخوای حقیقتو بگی البته اگگه به دیگرون بر بخوره تلخی یه تلخی بی پایان همیشه دختره موقع حرف زدنش یاد دیالوگ فیلم درباره الی میوفته که شهاب حسینی می گه :یه پایان تلخ بهتره یه تلخی بی پایانه دختر بعضی وقتا به فکر خود کشی نه از این دنیا بلکه از دنیای خودش دلش می خواد دوباره به  دنیا بیاد تا یه کار هایی رو دوباره انجام بده یه کارهایی رو نه 

 

شاید تو دوست عزیز وقتی این متنو می خونی می گی خوب این که مشکل همس ولی باید قبول کنیم این مشکل از یه نفر شروع شده و دختر بخاطر ضعف شخصیتی که داره خودشو باعث و بانی اونا می دونه


تو مدرسه دختره می بینه که همه یه عشق تو زندگیشون دارن نمی دونم همین علیرضا حقیقی  سعید پانتر جاستین بیبر زک افرون ولی دختره نمیدنه کدومشون شایسته عشقن کدومشونو باید فرهاد دلش قرار بده . هان هان اون همیشه می خواد عاشق پسری بشه که پاک باشه معصوم دور از همه ی قرتی بازی ها  ولی توی این دوره وزمونه نیست از این سرا یا کم پیدا می شه .  

 

 

امروزش تموم شد وقتش تنگه اما دردلاش زیاد بای تا های

شماره ۱

سلام این اولین پست دخترست حسشو نمی دونم اما فک کنم از اینکه می خواد با افراد زیادی آشنا بشه خوشحاله.نمیدونم دختره چشه تعطیلات چن روزه که حسابی بهش خوش گذشته از شر سیمای اورتدنسیشم راحت شده پس چته دختره .می ترسه دختره از اینکه از اینکه یهو وسط نوشت زندیگیش کم بیاره نمی دونم چشه شاید ..... .از این می ترسه که با وبلاگ نویسی مسخرش کنن کسی هستش دختره که براش اهمیت قائل نمی شن یه موجود ترسو یا یه آدمی که تابع دیگرانه وقتی باهاش حرف می زنم می گم چقدر تابع دیگرانی میگه تو این دوره آگه دیگران بگن به تونگی به آدم نیستی آخه چرا چرا اون باید املایی که دیگران بهش می گنو حتما بنویسه چرا دختره بهم گفت یکم راجبش فکر کنین که اگه یه بار مطابق دیگرون رفتار نکنین چی میشه


دختر همیشه این شعرو میخونه دوست داره شما هم بخونین می خونین دلش می شکنه ها  

به تو می اندیشم

 

ازپشت غروب شیشه ای قلبم به تو می نگرم

به تو

وقتی که رویای کوچکت

پشت پنجره های بخارآلود تنهایی ام

محو می شود

وقتی که غروب وتمام تنم می گرید

به تو می نگرم

ای دختری که در انبوه گندم زار

به سمت نامعلوم رهایی گریخته ای

ای دختری که دررویای زرد گندم زار رقصیده ای

هنوز تمام گندم زارهای استخوانم

به تو فکر می کند

از پشت غروب شیشه ای قلبم

به تو می اندیشم

تورا تنهاتر وسزاوارتر از پیش

به رویای افقهای بی انتها

 می سپارم .